سعید چهرآزاد
چکیده
مسئلۀ نوشتارِ پیش رو، آزمودن نسبت بین «مولفه های منبعث از مدرنیتۀ غربی» در فرهنگ سیاسی ایرانِ پسا-انقلاب اسلامی و «سیاست خارجی زمانۀ هاشمی رفسنجانی» است. با روی کار آمدن دولت هاشمی رفسنجانی ...
بیشتر
مسئلۀ نوشتارِ پیش رو، آزمودن نسبت بین «مولفه های منبعث از مدرنیتۀ غربی» در فرهنگ سیاسی ایرانِ پسا-انقلاب اسلامی و «سیاست خارجی زمانۀ هاشمی رفسنجانی» است. با روی کار آمدن دولت هاشمی رفسنجانی و اشراف کامل بر اقتضائات زمانی به این نتیجه رسید که لزوما باید از رویکرد پراگماتیسم در سیاست خارجی جهت رسیدن به اهداف استفاده کرد. دولت مذکور نسبت به قدرت ساختاری غرب در ساختار دانش، ساختار مالی، ساختار امنیتی، ساختار تولید و ... آشنایی داشت، لذا تصمیم گیرندگان تصمیم را بر آن داشتند که با اتخاذ سیاست تنش زدایی و تعامل سازنده از روابط با کشورهای غربی به بهره های اقتصادی نائل شوند. از این رو، برای درک چرایی و چگونگی تدوین سیاست خارجی دوره سازندگی در این پژوهش سعی شده است تا مدرنیتۀ غربی را به صورتی برساخت گرایانه مورد واکاوی و تاثیر آن بر سیاست خارجی این محدودۀ تاریخی جمهوری اسلامی ایران بررسی نماید. به طور کلی، این پژوهش این پرسش را مطرح می نماید که: مدرنیتۀ غربی به عنوان یکی از سه ضلع فرهنگی هویت ملی ایران چگونه باعث قوام و دوام سیاست خارجی دورۀ هاشمی رفسنجانی شده است؟ برای پاسخ به پرسش اصلی این پژوهش این فرضیه را مطرح می نماییم که از میان نظریه ها و رهیافت های تئوریک متکثر و متعدد برای بررسی ساختار داخلی و خارجی رویکرد برساخت گرایی بهتر از بقیه یارای آن را دارد تا بتواند تحولات سیاست خارجی دوره مورد بررسی را تبیین نماید. از این جهت سعی شده است ساختار و بافتار مقاله با زمینۀ برساختی مورد ارزیابی قرار گیرد.